بــرای لــحــظـه های بـــی قــراریــے...!
 
▂▃▄▅▆▇█▓▒░Top-Gallery░▒▓█▇▆▅▄▃▂
 
 
جمعه 5 خرداد 1386برچسب:, :: 17:39 ::  نويسنده : samira

برای لحظه های بیقراری
ساعتای کشنده ی خماری

 

 


 

  


قلبم پر می کشد سمت همان حوالی که دستهایمان هم را در آغوش میکشیدند.........

ضربان قلبم باز هم چون عقربه های ساعت نیامدنت را به رخ میکشند و بی تاب تو دیگر تاب زدن ندارند
باز هم نیامدی....
باز هم با خاطراتت تجدید قرار میکنم......
سر ساعت عشق.......!!
کنار نبودنهایت

 

 



 

تو تلخترین شیرینی هستی که من تا به امروز دیدمومن تلخترم از زهر مار

وقتت را به پای من هدر نده ،تو خوبتری ازین سیاهی مدام که دور من است...برو
گور مرگ من که تنهام که از همه چیزو همه کس میترسم.....
اصلا که گفته که زندگی می تواند قشنگ باشد؟

اصلا مگر آیه نازل شده که معجزه ای باشد؟

اصلا به تو چه که من چقدر خوشحالی بی دلیل تجربه کردم از وقتی آمدی؟
اصلا به من لعنتی چه که ادمهای خوب هستند هنوز؟من که صهمی ازین خوبی
برایم ننوشته او
تو برو
من تلخم

 


 

 

درگیر ِ واژه های لعنتی...

خسته از نوشتنم.
دلم می خواهد اینبار،
به مدت یک بیت،
جایمان را عوض کنیم و
من موضوع ِ شعر باشم
 
 

 

سالهاست پشت چراغ قرمز دلم مانده ام
نه میروم نه می آیم فقط وقتی میگذری سبز میشوم
و وقتی دلتنگ میشوم زرد
تا شاید در عبور با احتیاطت بیشتر ببینمت
این خیابان دو طرفه است
بودن تو کنار من جرم نیست
میخواهم این چراغ لعنتی را بردارم
و میدانی بسازم

و همیشه

دورت بگردم



تا همی

 


مثل یک ملکه با تو رفتار میکنند
می‌ گذارند تمام موجودیتشان را فتح کنی
می‌ گذارند از شرق تا غربِ قلب‌هایشان را تسخیر کنی‌
میگذارند سرت را بالا بگیری
و هر وقت دلت کشید با نگاهت نوازششان کنی‌
تاریخ را از روزِ اتفاقِ احساس زنانگی تو می‌‌زنند
مثلِ یک ملکه ، ملکه ی ذهنشان می‌‌شوی
بعد یکدفعه انقلاب می‌‌کنند

و با گیوتین هایشان
رویِ هر چه شورشی فرانسوی ‌ست سفید می‌‌کنند

سلطان قلب هیچ کس نباش

 


این دروازه‌ها همه به دروغ باز می‌‌شوند


 

 

کنج ِ کافه ای تاریک ،

مجاور ِ چراغی که فقط دیوار می بیند و دود ،

کــــــــام می گیرم از نبودنت

حبس میکنم غمت را درون ِ سینه ام

می سوزد وجودم و دودش ،

نقش ِ خاطره می بندد در نور ...



 


بوی رفتن میدهی


در را باز میگذارم


وقتی برو



که گنجش
خوابند...کها و ستاره ها

 

خوابند...


 


نگاهم در آینه فرومی ریزد

جزیره ای به زیر آب می رود
در ساحل ِآینهدستانی کور مال
عطر ِ تو را می جویند
و پرندگان

بودن ِ جزیره را فراموش می کنند.


 


 

 

 
 

روحـــــــــــم بــاكـره بـود . . .


ایــن غــم هـا و نگـــرانـی هـا


فــرزنـد نـامـــشروع


خـوابــیدن بــا خــــیال تـــوســـت . . .


 

 

تـو آدم،
من حوا . . .
سیـبی در کار باشد یا نه ،
فرقی نمیکند . . .
با تو ،
در آغوش تو ،
بهشت جاریست . . .

بوسه هایت
طعم سیب میدهند
کافیست . . . . .

 

 

 

فا- حشه!
به صداقت تن عریانت قسم!
این روزها عجیب هوای
زنی را دارم
که دیر به دیر می آمد و
دلم دیوانه ی
عطرش بود.
فا - حشه!
بی پرده بگویمت
من سر بر سینه های تو خیال زنی را
هق هق می کنم
که در خلقتش خدا،
”خدایی”کرده بود!

بگذریم….

چراغ ها را خاموش کن...


 

 

میروم تیر اندازی یاد میگیرم
یک عکسِ سیاه و سفید می‌ اندازم
سالها بعد
خواهند گفت
این عکس زنی‌ ‌ست که آخرین شعرش را شلیک کرد
... و خودش را
خلاص


( عجیب درد می‌‌کشم از واماندگیِ واژه‌های دردمند )
...


 

 

سالهــــــــــا دویده ام
با قلبـــــــــی معلق و
پایـــی در هــــوا . . .
دیگــــر طــاقت رویاهــــایم
تمــــــــــام شده است . . .
دلــــــــــم
رسیدن می خواهــــــد . . .

 

 

تجسم می کنم روحم را که زانو بغل گرفته

و مسخ شده بر جسد بی جانم

در دست مرده شورها .. !


من اکنون آن لحظه را گریه کردم .. !!


 

 

سیـــــــــــگار

تلقیــنی بــرای آرامــــش نـــیســـت . . .

تــــسکـینـــی

بـرای درد هــم نـــیـست . . .

فــقـط تنـبیـهی ست بـرای مــــن

تـا دیــگر نخـــواهمـــــت . . .

 

 

غمـگینم... اما... دوستت دارم.
غمگینی هرگز ذره ای از دوست داشتن نمی تواند
کم کند
و گرفتاری من اینست.
حالم مسری است ، خودم را از
تو میگیرم
تو نگیری.
اما یک لطفی کن ...
آن لحظه که میگویم همه چیز تمام است
غمگین شو!
خیالت راحت
غمگینی هرگز ذره ای از دوست داشتن کم نمی کند.
نه!
پس ، پس بیا قراری بگذاریم.
من تا سه در دل خودم میشمارم،

یک،
دو، سه،
بعد من میگویم همه چیز تمام،
تـمـام!
تو غمگین نشو!
سرت را پایین بنداز و بگو
نه!

نمیدانی چقدر تاثیرگذار است اعتراض ت،
نه برای ماندن برای نماندن.


میروم ،
میروم اما یادم میماند
کسی را که
دوست داشتم
کسی که
دوستم داشت
و من بیش از پیش دوستت دارم.
یک نوع دوست داشتن همراه با
ترس،
من از تو میترسم.
از همین موضوع رنج میبرم که نمیگذاری با تو
بد باشم،
کمی بد اخلاق، غرغرو ، بهونه گیر ...
غمگینم اما، اما، اما
دوستت دارم!
تو مرا به یاد صدف های ساحل می اندازی.
صدف های
ساحل،
تو مانند این هایی!
زیبا، آرام، دوست داشتنی.
....

اما من غمگینم.

 

 

برای بعضی دردها نه می توان گریـه کرد نه می توان فریـاد زد
برای بعضی دردها فقط می توان نگـاه کرد لبخند زد و
بی صدا شکست...................!

 

دلم درد می کند . . . !؟
انگار خام بودند

خیال هایی که
به خوردم داده بودی . . . !؟!؟؟

 

این اشک های بی دلیل من

باز هم تو را بهانه می کنند . . . !

می بینی چه شادمان بر سرسره گونه های من می لغزند . . . ؟!

حق دارند،
آخر از زندان دلتنگی من،
این بار هم گریخته اند . . . !!

 

یک غریبه میخواهم . . .
بیاید بنشیـــــــــند
فقط سکوت کنـــــــــــــــد
و من هی حرف بزنم و بزنم و بزنم . . .

تا کمی
کم شود این همـــــــــــــــــــــــ ـــه بار . . .
بعــــــــد بلند شود و
برود . . .
انگــــــار نه انگـــــار . . .
.

 

بَعضـــے اَشــکهــــا هَستَند بــــی دَلیل

بــــے بَهانـِـــﮧ

یــِـک دَفعــِــﮧ ای

نِصفـــــِـــــــ شَبــــی

عـَـجیب، آدَم را آرام مـیکُنَند . . .

 

بَرای ِتُو ...

بَرای ِ چِشمهایَت !

بَرای ِمَنْ ...

بَرای ِدَرْدهایَم !

بَرای ِما ...

بَرای ِاینْ هَمـِـﮧ تَنهایـــی

ای کاش خــُــــــــــدا کاری بُکُنَد ....!

 

فا-حشه
گریه نکن ....
فا-حشه
خجالت نکش ....
تو ر
ا عاشقانه دوست دارم....
به جای تمام هر-زه هایی که .....

قول دادند هم نفسم باشند ولی نفس نفس میزدند در آغوش دیگری


یکـــ ساعَتـــ که آفتابـــ بتابد خاطرهـ ی شبــِ بارانــ ـی از یـــاد میرود ……
این استـــ حکایتــِ انساטּ هآ …… ” فراموشــــــے

بگوييد تمام خاكستري هاي دنيا بيايند آن طرف الاكلنگ بنشينند ...
پرنده اي كه در حفره ي سينه ام نشسته
دلش مي خواهد دمي،
فقط دمي
طعم بالا رفتن را بچشد ...



وقتی که زندگی من

هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم

کسی را که مثل هیچکس نیست!




او ""مـــــــــرد"" است

دستــــانش از تو زِبرتر و پهن تر است ...

صورتش ته ریشى دارد ...

قلبش به وسعـــتِ دریــــا ...

جـــاىِ گریـــــه کردن به بالکن میرود و سیـــــگار دود میــــکند ...

... او با همــــان دستان پهن و زبرش تورا نوازش میکند ...

به او سخت نگیر ... مرد را خراب نکن

با همان صورت ناصاف و ناملایم تورا میبوسد و تو آرامــــ میشوى ...

آنقــــدر اورا نامــــرد ""نخوان"" ...

آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتش را ""نسنج"" ....

فقط به او ""نــــخ بده"" تا زمین و زمان را برایت بدوزد ...

فقــــط باهاش ""روراست باش"" تا دنیا را به پایت بریزد...



شب بغض دارد
قلم بغض دارد
" من " ... بغض دارم
رفیقِ من بغض دارد
کودکم بغض دارد
دست‌هایِ مردِ همسایه بغض دارد
آشپز خانه ی مادرم بغض دارد
پشتِ لبخندِ " تو " بغض کمین دارد
جمعه ... هفته به هفته ... غروبش بغض دارد
کفر نیست ... ولی‌ انگار
خودِ خودِ خودِ خدا هم بغض دارد
آیندگان چه خواهند گفت ؟
وقتی‌ ببینند تمام شعر‌هایِ ما بغض دارند ؟



عطرت روی اعصابمه، پلکام دائم می‌پره
باید که از هم دور شیم، این‌جوری شاید بهتره

تو سرد و بی‌رحمی ولی، دلتنگیا جانی‌ترن
از تو که دنیای منی، چشمات ایرانی‌ترن

پشت سرت حرفه ولی، چشمای تو حرف منه
وقتی که اسم تو میاد، قلبم سریع‌تر می‌زنه

امروز... صبح سوم بی‌تو... دنیام
پاییزه
شالی که
خیسِ گریه‌هاته، هنوزم روی آویزه

عکس بزرگ خنده‌ی تو، تو اتاقمه
دستای تو هنوز واسه من
چای می‌ریزه

آیینه‌ها و تخت خواب، بی‌آبروی تو شدن
دیوارهای خونه هم،
معتاد بوی تو شدن

من خاطره دارم از این، آیینه‌های یک‌سره
از این
ملافه که منو، تا بوسه‌ی تو می‌بره

من خاطره دارم از این، بوی همیشه تلخ و
سرد
از این اتاق بی‌تو و این تخت‌خواب بی‌نبرد
...



ترن دیگه داره می ره...

ترن دیگه داره می ره، چراغ پیش رو دیگه سبزه
یه مرد تنها تو کوپه‌س که شونه‌ش داره می لرزه


تو رو سکوی ایستگاهی، تنت یه پالتوی قرمز
نه تو میگی سفر کوتاه نه من می گم خداحافظ

تو می مونی و من می رم، به سمت دربه‌در بودن
چشات می مونن و بغضی که جا می مونه بعد از من

تمام ریلا بعد از این به غربت می رسن با هم
داره پنجره ی کوپه ازت خالی می شه کم کم

ترن می ره ولی قلبم توی این شهر می مونه
کسی جز تو نمی فهمه کسی جز تو نمی دونه

که راه آهن برای من یه جاده رو به بن بسته
من و این راه بی برگشت من و این بغض پیوسته



یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده
یک سمت جهان به قتل من آماده!
می ترسم! مثل بچّه گنجشکی که
در دست دو بچّه ی شرور افتاده...



مــــرا از بـنــد آويــــزان کـنـيــد !

ســــر و تـــه ....!

شــايـد فـکــــرش از ســرم بـيـفـتـــد ... !!!

 

 

هـــــــے ...!

دل ِِ خوش باورم...

چه هنرمندانه زجر مے کشي...

از کمال الملک زيباتر...!

 

 

مگــَـر قلــب من بُـــت بــود

کــِـه خدآ برآے شکستـــنشـــ

تـــورآ فـــِرستــــــ آد؟

 

 

خــدآيــا

خــط ونشــآن دوزخـــ ت رآ برآيـــم نکـــ ش...

جهنـــم تــر از نبودنـ ـش جآيـــ ي رآ ســرآغ ندآرمـــــ...!

 

 

√ دل ...

ایـن ڪلمه ے بـــے نقـطـــه ...

گــاهــے تـنـگـــ میشـــود تـا حـــدِ یـکـــ نـقـطــــه ... [♥]

 

 

مي دوني " بـ ـ‌ ـهــ ــ ـشــ‌ ــ ـت " کجاست ؟

يه فضايِ چند وجب در چند وجب

ميون بازوهاي کسي که دوسش داري!

 

 

 

 

ســـــرم را در تاريــــكي گــــــودال ها فــــــرو مي بــــرم،

 لباس ســــکوت بـــر تن میکنم و دیــــگر به تــــو نمیگـــــویم بمـــــان.

کنــــار میروم تا راه زنــــدگی خـــــود را به تنهــــایی طی کنی،

 میفهمم؛ امــــّـــا... وانـــــمـود به نفهمیـــــدن میکنـــــم...

 حــس را در خــــودم میکشـــم...

 عشـــق را سرکــــوب میکنــــم...

 تا با تنهـــــایی خــــود خــــوش باشی!!!

 


 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


salam dustaye khubam omidvaram az mozuat khoshetun biyad age dust dashtin nazaratetuno behem begin khoshhal misham
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ▂▃▄▅▆▇█▓▒ ░Top-Gallery░▒▓█





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 620
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 2



کد متحرک کردن عنوان وب